- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
من بنـدگی نکـردم، تا بـنـدهام بخـوانی تو کی بدین کرامت، از خود مرا برانی بار گـنه به دوشم، لا تقـنـطوا به گوشم عفـوت نمیگذارد، در دوزخـم کـشانی این نامۀ سیاهـم، این اشک صبحگـاهم من حال خویش گفتم، تو کار خویش دانی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
گـنهکـاری پـریـشانم إِلَهِی لا تُـؤَدِّبْـنِی پـشیـمـان پـشـیـمانـم إِلَهـِی لا تُـؤَدِّبْـنِی نه دنبال مفـاتـیحم نه با ادعیه مأنـوسم جـدا از نـور قـرآنـم إِلَهِـی لا تُـؤَدِّبْـنِی نه پابندم به واجب ها نه دورم از حرام تو علی الظاهـر مسلـمانم إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی مناجاتم کسالت بار دعاهایم همه دنیاست کجا رفته است ایـمانم إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی دهانم روزه است اما زبانم روزه اصلا نیست چه شد زهـد فـراوانم إِلَهِی لا تُـؤَدِّبْنِی امیرالمومنین فرمود دنیا منشا شر است اسیـر شـر شده جـانـم إِلَهِی لا تُؤَدِّبْـنِی تـمام دردهـایم را به آقـای نجـف دادم عـلی دادست درمـانـم إِلَهِی لا تُـؤَدِّبْنِی مراهم کربلایی کن مرا شش گوشه راهی کن ببـین بـدجـور گـریـانم إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی به حق یک تن بی سر بحق یک سر بر نی گـدای شـاه عـطـشانـم إِلَهِی لا تُؤَدِّبْـنِی
: امتیاز
|
رباعی های مناجات ماه رمضانی
آمـد رمـضـان و تـا خـدا مـا را بُــرد تـا چـشـمـۀ روشـن دعــا مـا را بُـرد ************* ************* ************* ************* ************* *************
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای زمین ریزهخوار تو مهدی وی زمان در مدار تو مهـدی آمــدی ای حـقـیـقـت هـسـتـی عـالـمـی بـیـقــرار تو مـهـدی صد و بیست و چهار هزار احمد هـمـه در انـتـظـار تو مـهـدی منتظر بر تو سیزده معـصوم و هـمـیـن افـتخـار تو مـهـدی نه فـقـط نُه فـلک به فـرمانت عرش در اخـتـیـار تو مهـدی فصلها از تو شکل میگـیرند هـست جـنّت بـهـار تو مهدی مـانـده اسـلام از تـو پـابـرجـا نـازم ایـن اقـتـدار تـو مـهـدی غـم و انـدوه بر طـرف سازد پــرچــم آشــکــار تو مـهـدی میشود هر، عدوی تو محو از تـیغِ دشـمـن شکـار تو مهـدی نَـصر و عزت، خـدا ترا داده تـا بـمـانـد قــرار تــو مـهـدی هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله آمـدی تـا که دلـبـری بـکـنـی در امامت پـیـمـبـری بـکـنـی آمـدی تـا کـه خـود بِــإذن الله بر همه خـلق سروری بکـنی آمــدی بــا حــکــومــتِ الـلـه بــاز اقــدام حــیـدری بـکـنـی آمدی تا به جنگِ با خـصمت هـمـچـو جـدّت دلاوری بکنی آمـدی تـا بـه مَـسـنــد اســـلام بعد از این حکم دیگری بکنی آمــدی ای مــجــدِدِ احـــکــام تـا که احـکـام پـروری بکـنی آمــدی تــا بـه سـنـّت احــمــد دین حـق را تو یاوری بکـنی آمـدی دسـت ظـلـم بَرچـیـنـی در عـدالـت بـرابـری بـکـنـی آمــدی تـا بـه دادِ مـا بــرسـی دشـمـنی با ستـمـگـری بکـنی آمـدی بــا نـجـات گـمـراهـان عالمی را تو رهـبـری بکـنی هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله ما مـحـبِ محـبـتـت هـسـتـیـم ریـزه خـوار ولایتت هـسـتـیم ما ز مستـشـهـدینَ بَـیـنَ یَـدیه جان نـثـاران بیـعـتت هـسـتیم گر بمیریم، باز هم به ظهـور زنـدۀ روز رجـعـتـت هـسـتیم هـمـه لـبـیـک گـو بـسـوی تو پـیـشـتــاز اجـابـتـت هـسـتـیـم تـشـنـۀ طـلـعـت رشـیــدۀ تــو همه مشـتاق حضرتت هـستیم بـه جـمـال مـبـارکـت سوگـند کـشـتـۀ آل عـتـرتت هـسـتـیـم در طـریـق تـو با تمام وجـود تـابـعِ امـر و حـجـتت هـستـیم قول تو حقّ و فعل تو حقّ است ما مـوظف به طاعتت هـستیم ای رفـیـقِ شـفـیـق، ما احباب مـدّعـیِ رفـاقـتـت هـســتــیــم تــو امــام هــدایــتـــی و مـــا تـشـنـگـان هـدایـتت هـسـتـیـم هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله همه جا پُـر شد از بـهـانـۀ تو میرسـد از فَـلـک نـشـانـۀ تو کـربـلا و مـدیـنـه مـیگـویـنـد بــازگـرد ای دل آشـیـانـه تـو سـامـرا و نجف تو را خوانند کـاظـمـین است در کـرانه تو از بـقـیـع نـغـمـۀ تـو مـیآیــد طـوس دارد به لب تـرانـه تو همچـو زمـزم برای تو گِـرید کـعـبه در گـردشِ شـبـانـه تو جمکران را ببین که منتظرند خـیـلِ عـاشـق در آسـتـانه تـو از حرم تا حـرم همه پـرسـند از تو و وصل عـاشـقـانـه تو از یـمـن تـا عـراق، هم نـالـه سـوریـه مـیکـنـد بـهـانـه تـو دوسـتان در پی ظهـور تـوأند دشـمـنـان مـنـکـر زمــانـه تو چشمِ پهلو شکسته مانده به در شــاهـد اشـک دانــه دانـه تـو هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شهـر، آذین شده و منـتـظر یـار شده لحـظـۀ عـاشـقیِ "آمـدن" انگـار شده آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد مـاه، هـمسـایـۀ دیـوار به دیـوار شده "نکـنـد یار بـیـاید، وَ نـبـیـنی او را " دلم از مـردمک چـشم، طلبکـار شده پر ستاره شده امشب هـمه جای عالم آسمان روی زمین، چادر گلدار شده عرش، تا صبح فقط دور زمین میگردد سامرا کعـبه شده، نقـطۀ پـرگار شده یک نفر آمده که بود جهان منتظرش صاحبی آمده که بوده "زمان" منتظرش دردمندان همه هُشیار، دوا آمده است غصه تعطیل، که معنای شفا آمده است هر چه خواهید، بخواهید از این خانه فقط بـیـنـواهـا بِـشِـتـابـیـد، نـوا آمـده است عالَم پیر، دگر باره جوان خواهد شد چونکه مُشکِ نفس باد صبا آمده است آی "دارا" نکنی فخر، به دارایی خود آنکه عـزّت بدهد بر فـقـرا آمده است آی مـظـلـوم!، بپا خـیـز، عـلیه ظـالم چه نشستی که "معین الضعفا" آمده است ندبه خوانان ظهور و همه محو اوئیم حرفهای دلمان را به خودش میگوئیم: سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی دردها را به تو گفتیم، که درمان بدهی بَرَکـت نیست دگر در برهـوتِ بیتو خشک شد کوزۀ ما کاش که باران بدهی ای که دست تو پر از رزق خدایی باشد نان فراوان بُود، ایکاش که دندان بدهی سرد و بیروح تر از ما که نداری آقا مثل مُردار، فقط کاش به ما جان بدهی جانمان بر کف دست است، فقط لب تر کن گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی ما دعای فرجت را همه دم میخوانیم مـا هـمـه منـتـظـر آمـدنت مـیمـانـیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سَـرور ســرا آمـد، حـامـل لـوا آمد کـام دل روا آمــد، درد را دوا آمـد او مـکـرّم و اکـرم، او معـلّم اَعـلـم مـحـرم دل عـالَـم، عـالِـم عَــلا آمـد در کمال سرمد او، اکمل و سرآمد او رهـرو محـمّـد او، وه امـام مـا آمـد هر عدوّ او هالک در دو ملک او مالک سِلک سِلم را سالک، سالک ولا آمد سائلِ درِ او حور، او سرور هر مسرور در امور او مأمور، داور و گوا آمد او سوارۀ سالار، اُسـوۀ همه احرار اهـل حـال را دلـدار، لالۀ هُـدا آمـد او عُصارۀ ارواح، او سرودِ هر مدّاح در سلاح او اصلاح، روح ماسوا آمد دادگــر گـواهِ او، راه عــدل راهِ او حکـم دادگاه او، محـکـم و رسا آمد ماه طالع مسعود، روح احمد محمود مرد مصلح و موعود، در ملأ ملا آمد عامر عـمـاد دل، حـاصـلِ وِداد دل وصل او مراد دل، اصل مدّعـا آمد دُرّ طاهـر طاها، لعـل لـؤلـؤ و لالا او محک مسِ دل را، مهر او طلا آمد مُرده را دهد او دم، مدح گو وِرا آدم طول عـمر او هر دم، اوّل دعا آمد اسم در علم دارد، راه در حرم دارد درگه کـرم دارد، مصـدر عـطا آمد در کـلام کام آمد، کـام در کلام آمد سـامـع سـلام آمـد، دائـم الصّـلا آمد
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بوی یاس است دوباره به حرم پیچـیده یا شـمیـمِ گـلِ نرگـس به دلـم پـیـچـیـده مژدۀ وصل رسیده، همه جا گـل باران باز در چـرخِ زمان، لطفِ قـلم پیچـیده هر که افـتـاده ز پـا هـست، بیاید ایـنجا که در این دایـرۀ مِـهـر، کـَرم پیـچـیده چه نـشـستی به سویت داد رسی میآید مـژده ای دل که مسیـحا نـفـسی میآید خــانـۀ یــازدهـم بــاز شـده نـــورانــی پـدر از شــادیِ بـسـیـار شـده بــارانـی بـاز از نـسـلِ حـسنِ، شیرِ خـدا میآید تـا بـر احـوالِ زمـانـه بـدهـد سـامـانـی سامـرا شـد هـدفِ لطفِ خـدایی امشب این تـوّلـد شده از چـشمِ هـمه پـنـهـانی صاحبِ عصر رسیده نفَـسِ جاء الحـق جـای دارد که شود ماه دوبـاره منـشق حضرت عـشـق! فـدایِ نَـفَـسِ گـیرایت ای به قـربانِ تو و قـدِّ چـنان طـوبـایت قــمــرِ آل مـحــمّـد! قــمــرِ دنــیـــایــی قــبـله ای شد بـخـدا خـالِ لـبِ زیـبـایت هـمـه محـتـاجِ دعـایـنـد دعـایـی فـرمـا همه محـتاجِ تو و خـطّ خوش امضایت صاحبِ عصر! ز عطرِ نَفَست سر مستیم ما پـنـاهـنـدۀ چـشـمـانِ سیاهت هـسـتیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد مسلمان میشود هرکس که اسلامش علی باشد خدا میخواست پیغمبر که پیغامش علی باشد ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد خـدا آورد در شـعـبان عـلیِ آخرینش را خدا را شُکر میبینیم امیرالمومنیـنش را دلی دیگر نمیماند که گیسویی کمند آمد بهشت اُفـتاد در پایش که بالایی بلند آمد دهان ما که وا مانده زبانِ ما که بـند آمد دلـیـری دلـپـسـند آمد امیرِ بی گـزند آمد حسینش را ندیدیم و خدا آورد عـینش را خدا آورد با نرگس حسین ابن حسینش را خـدا آورده آری مـرتضای مرتضاها را همه ابن الکریم ابن الجواد ابن الرضاها را پس از سوالقضا رو کرده او حُسن القضاها را که پُر کرده است بوی حُسنِ یوسفها فضاها را عَلم بر دوش میآید به عالم گام میکوبد کـنارِ مرقـد زینب عَـلَم در شام میکـوبد اگر این بال بگذارد هـوای سوختن دارم قـمـار عشق یعـنی که خیال باخـتن دارم مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویَش را چو جانِ خویشتن دارم دعایِ عهد میخوانم ببینم جانِ زهرا را ببینم تیغِ جوهردارِ خونخواهانِ زهرا را دوباره میدهد رزمش به میدان اعتبارش را همان وقتی که میگیرد به دستش ذوالفقارش را علی حَظ میکند وقتی ببیند تار و مارش را نیابد کافـرش سر را نبـیـند الفـرارش را چه میدانی که این سویش عَلم دست علمدار است چه رزمی میشود وقتی علی اکبر جلودار است نباید فرق باشد در ظهور و غیبتش ما را صدامان میکند حتما برای رجعتش ما را هوایی میکند روزی هوای صحبتش ما را خطیب کعبه میخواند برای بیعتش ما را زمانش میرسد نورش به این مُرداب میریزد زمانش میرسد زهرا به پشتش آب میریزد مرا چشمیست خون افشان زِ دست آن کمان ابرو جهان عاشق شود روزی از آن چشم و از آن ابرو چنان طوباست آن قامت که باشد سایبان ابرو زمین بی عشق میخُشکد ببار ای آسمان ابرو هوایِ ابری ما را بیا خورشید باران کن بیا ما را کنارِ خود شبی شش گوشه مهمان کن دل مجـنون بجـز با دیدنِ لیـلا نمیسازد بجز تو هیچ کس با ما رعیتها نمیسازد مـزار مادرت را غـیر تو آقـا نمیسـازد و جز آب و هوای کربلا با ما نمیسازد شود آیا که با تو یک زیارت یک شب جمعه بخوانی از اسارت از جسارت یک شب جمعه نوشتم که فراق تو چه خون انداخت در دلها که عشق آسان نمود اول ولی اُفتاد مشکلها نوشتم که علی دیدم در آن شیرین شمایلها متی ما تلقَ من تهوی دعِ الدُّنیا و اهمِلها الهی هب لنا عیداً که ما باشیم منظورش سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای چارهساز مشکل ما را تو چاره کن بر حـال عـاشـقـان خـرابت نـظاره کن پرده ز رخ نمیکشی ای ماه دل، مکش حرفی بزن به جانب ما یک اشاره کن خـورشیـد آسـمـان عـلـی، مـاه فـاطـمه شـام سـیـاهِ بـخـت مـرا پُـر سـتـاره کن بـنـگـر چه آمـده به سـرم از فـراق تـو زخـم دل شـکـسـتـۀ مـا را شـمـاره کن ما از نـفـس فـتـاده و در راه مـانـدهایـم ما را به روی مرکب لطفت سواره کن ای سـایـۀ عـنـایـت تـو بـر سـر هــمـه بر سـائل شکـسـته نگـاهی دوبـاره کن بـایـد عـریـضـهای نـویـسـم بـرای تــو خواهی بخوان تو نامۀ من یا که پاره کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
نـام تو دوان کـرده به پایت قـدمـم را یـاد تو روان کـرده دوبـاره قـلـمـم را با چـشم کـرم کاش که بسیار بـبـیـنی ناچیزی این عـرض ارادات کـمـم را هرچند که از برکت مـیـلاد تو شـادم پـنـهـان نـتـوانـم کنم انـگـار غـمـم را گـفـتند که یار آمده، بایست که امشب پـیـدا کـنم و سجـده بر آرم صنمـم را با اینکه قـسم خوردهام از باده ننوشم واجب شده تا بشکنـم امشب قسمم را گل در بر و می در کف و معشوق به کام است در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است ای آمـدنـت مــژده مــیـلاد سـحـرهـا خورشیدی و نور است پیامت به قمرها ای جان جهان جان دو عالم به فدایت باید که بیـفـتـنـد به پـاهـای تو سـرها قنداقهات از عرش زمین آمد و دیدند انـقدر ملک آمده بـسـته است گـذرها قـرآن خـدایـی تو و در حـال نـزولی پس شب شب قدر است به فتوای خبرها دیگـر گـرۀ کار کـسـی بـسـته نـمانـد باز است به شکرانۀ نامت همه درها دنیای خـزان دیـده! بهـار آمده امشب عـطـر قـدم حـضرت یار آمده امشب در حال و هوای شب بارانی هر سال گرم است سر من به چراغانی هر سال در کـوچـه خیابان دلـم ریـسه کـشیدم دعوت کنمت تا که به مهمانی هرسال با شـبـنم اشکم سر راهت گـل نرگس گـل کاشتهام من به گلستانی هر سال پـاداش غـزلهای من این است بیایی یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم حالا منم و بیسر و سامانی هر سال میخندم و با دیدهای از عاطفه جاری میخوانمت ای حضرت باران بهاری آزاد کـن این روح زبان بستـۀ تن را تا بـال بـبـخـشی غـزل خـستـۀ من را بگذار که باز از تو بگوییم و بخوانیم بگذار به وصف تو برانـیـم سخـن را بارانی و بر راه تو چشمان کویر است زینت بده با سرو قـد خویش چمن را ای سامـره دلـتـنگ مناجـات شب تو مرهم شوی ای کاش دل تنگ وطن را خون از غم هجر تو دل سنگ عقیق است ای نصر من الله! تو دریـاب یـمـن را ای نصر من الله! که فتح تو قریب است برگرد که در غیبت تو شیعه غریب است چندیست که قلب همگان بی ضربان است با تو نفس باد صبا مشک فشان است در حـنجـرهات داد علی اکبر لیلاست برگرد موذن! که دگر وقت اذان است بنـگـر به تـمـنـای وصـال تو یـگـانـه اشک غمت از هر مژه چون سیل، روان است ای خسرو خوبان تو به فکر همه هستی هرچند گدای تو فقط در پی نان است زخم است دوتا پلک تو از گریه به جدت گرچه سبب اشک تو یک قد کمان است ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن باز آ و نـصیـبـم سفر کرب و بلا کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دل رمــیـده حـوالـی آسـتـانـۀ اوسـت تمام دلخـوشیام جشن شادیانۀ اوست تـرانۀ لـب من از غـزل ترانۀ اوست رواق منـظر چـشم من آشیانۀ اوست اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست زبان خموش و لیکن دهان پُر از عربیست ستارههای درخـشان به جلـوه آمدهاند شبـیـه مـاه فـروزان به جـلـوه آمدهاند بسان یـوسف کنـعـان به جلوه آمدهاند اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد به دلـپـذیـریِ نـقـش نـگـار ما نـرسـد پیـمـبران الـوالعـزم بی گمان جمعـنـد کـنار اهل زمین اهل آسـمان جمعـنـد به شوق آمدن صاحب الزمان جمعند حضور خلوت انس است و دوستان جمعند وان یکاد بخـوانـیـد و در فـراز کـنید معـاشران گـره از زلف یار باز کنید برای عرض ارادت به ساحت نرگس رسیده حضرت مریم به خدمت نرگس عزیز عسگری و جان حضرت نرگس نظر به چهرۀ ماهـش عـبادت نرگس حَسن جمال و حَسن سیرت و حَسن سکنات به شادی دل مهدی و مادرش صلوات وقار و شان سلیمان شرافت یعـقـوب نـگـاه رحـمـت نـوح و تحـمـل ایـوب مِلاحت و نفَس و حُسن یوسف محبوب شمیم ناب مسیح از شمال تا به جنوب تمام نور محمد به چهـرهاش پـیداست چکـیدهای ز تمام پـیـمـبـران خداست شـبـیـه پـرچـم در حـال اهـتـزاز آمـد امـیـر مُطـلَـقِ از خـلـق بینـیـاز آمـد علی و جعـفـر طیار و حمزه باز آمد قسم به تیغ دو دم فارس الحـجـاز آمد ز نسل احمد مختار و رونوشت علیست سرشت مهدی کرار از سرشت علیست شعـور جاری در هر شعـار اباصالح بـهـانـۀ غـزلـی مـانـدگــار ابـاصـالـح پُر از جلال و شکوه و وقار اباصالح ترانهام صد و سی و سه بار اباصالح قسم به هر گره ابرویش که حساس است چـقـدر خَلقا و خُـلقا شبیه عباس است نگـاه مرحـمـتـش خلق را کـفـاف کند به خـوبیاش همۀ شهر اعـتراف کند به زیر سایۀ الـطافـش اعـتکـاف کند میان عرش ملک دور او طواف کند همیشه از سر دلـتـنگیاند محـتاجـش فرشتهها همه چشم انتظار معـراجش قلم برای سرودن دوباره گرم وضوست سرودن از پسر فاطمه همیشه نکوست سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست دمی که صحبت یار است صحبت از من نیست سرور شیعه که تنها به ریسه بستن نیست
: امتیاز
|
مناجات نیمۀ شعبانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـسـمِ ربِّ الـنّـور آقا جـان بـیـا درد دارم حـضرت درمـان بـیا حـیف از خوبیِ تو یابن الحسن عـاشقـت من باشم و امثـال من تو همیشه حـاضری من غـائبم چون تو را گُم کردهام بیصاحبم خود مدد فرما که بارم بار نیست بین درگاهت برایم کار نیست؟ از خودم ناراحتم دل با تو نیست دل که جای هیچکس إلا تو نیست بـا هـزاران عـاشـق پُـر مـدعـا سـاکـن کـوه و بـیـابـانـی چرا؟ بـا ریـا دل را هـوایـی میکـنـم با تـو دارم خـود نـمایی میکنم در تکـاپوی همین جشن عـظیم از شما غـافل شدیم ابن الکریم در خـیابانها چه غوغایی شده بـیحـیـایی هـا تـمـاشـایی شـده رقص و آواز و ترانه هست و بس نیـمۀ شعـبان بهانه است و بس من نمیگویم که چادر سر کنند یا که قـرآن را همه از بر کنند لیک روی شیعیان کردی حساب روی زهـرا پیـشگانِ با حجاب ما که عمری چشم بر دین بستهایم بهـرتان یک شهر آذین بستهایم این شبـیه جشن میلاد تو نیست غرق شادی هیچ کس یاد تو نیست با خودم گفتم چرا دف میزنیم؟ با دو صد شور اینچنین کف میزنیم؟ این برای توست یا نفس خودم؟ بـاز هـم شـرمـنـدۀ آقـا شـدم… غـصۀ من پیـرتان کرده ببخش نوکـرت بازی درآورده ببـخش مهـربـانـیت وقـیحـم کرده است آه آقـا نـوکـرت شـرمـنـده است «أیُّها المُـنـذَر» مـرا بـیدار کن بار دیگـر بهـرم استـغـفـار کن معـنی والشـمس بر قـلـبم بتـاب در شب تاریک دل کن انـقلاب روزه دارم با غمت لیل و نهار روزگارم بیتـو یعـنی شام تار زیـنت دنـیـا أنـا الـمـهـدی بگـو حـضـرت آقا أنا الـمـهـدی بگو از غلاف آن تیغ را بیرون بکش آن دو تا زندیق را بیرون بکش در مدیـنـه پیـش چـشـمـان همه زان دو بـستـان انتـقـام فـاطـمه سرتـرین سـرهـا فـدائـیّ سرت چـشم بر راه تو مانـده مـادرت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
خبر رسیده که آقـایـمان پـدر شده است پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است جـوانِ خـوش قـد و بالای خـانـۀ لـیـلا برای سـید و سالارمان ثـمر شده است خصایصش شده تلفـیقی از نبی و علی چهارقل به لبِ هر که با خبر شده است نمیروم به خـدا جای دیگری! چونکه گدا فـقط درِ این خانه معـتبر شده است چه دستها که به قنداقهاش گره خورده چه چشمها که به شوقِ وصال، تر شده است نـگـاه نـافـذِ او شد دلـیلِ خـلـق عـقـیـق به سنگ خیره شد و صاحبِ اثر شده است برای هر که غلامِ علیست؛ خیرِ کثیر برای دشمنِ حیدر، بلا و شَر شده است دوبــاره «أشـهــدُ أنّ عــلـی ولـی الله» اذان به شوقِ صدایش چه شعلهور شده است از آن زمان که به دست پدر معـمّم شد نگاه عمّه به او گرم و گرمتر شده است شـمـایـلِ ادبـش کـامـلاً أبـالـفـضلی ست اگر که شهره به دست بوسیِ پدر شده!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بر جـلـوۀ خـلـقـت پـیـمـبر صلـوات بر چـهـرۀ غـرق نور اکبر صلوات تـقـدیـم به آن جـوان رعـنـا کـه بُـود سر تا به قدم شـبـیه حـیـدر صلوات **************** از خــانــۀ اربــاب خـــبــر مـیآیــد بـر آل عــلـی تــازه پــســر مـیآیـد در خُلق و مرام و منطق و حُسن و جمال انــگــار مـحــمــدی دگــر مــیآیــد **************** میبارد از این جمال دلجو صد ماه سر تا به قـدم، عـلـی میآیـد از راه حـق است اگر کعـبه تـرک بـردارد لا حـــــول و لا قــــوة الا بــالــلــه
: امتیاز
|
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام
دیدۀ هر که به آن قامت محـشر افتاد نا خـود آگاه دلـش یـاد پـیـمـبر افـتـاد مانده بودیم که باید به که گوییم ارباب قـرعـۀ فـال به نام عـلـی اکـبـر افـتاد سه علی داشت حسین وبه همه ثابت کرد که مسلـمـانی بی نام عـلـی ور افـتاد لشگری را که به هم ریخت همه فهمیدند نـشـود با عـلی و آل عـلـی در افـتـاد (اشهد أن عـلی) را که مـوذّن فرمود هر کـسی یـاد اذان علی اکـبـر افـتاد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
نـازم به تـجـلّای جـمـال عـلی اکـبـر دل بُرده ز ما حُـسن کمال عـلی اکبر خال سیَهاش نقطۀ بسم الله عشق است خورشید زند بوسه به خال علی اکبر اربـاب خِـرَد مـنـتـظـرِ مــقـدم اویـنـد بی تاب بُـوَد دل به وصال علی اکبر آداب پسندیدهاش الگـوی جوان هاست غـبطه بَرَد احـباب به حال علی اکبر بنگر به جهادش که به میدان شهادت شد خون سر و سینه مدال عـلی اکبر او اَشبه طاها بود ای یوسف مصری در ملک ادب کیست مثال عـلی اکبر او مظهر اجلال حسین است، کلامی عـالـم هـمه قـربـان جـلال عـلی اکبر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
دادهام دل به تـوّلایِ کـسی مثـلِ عـلـی مستم از نرگسِ شهلای کسی مثلِ علی زدهام چنگ به دامانِ کسی که نبی است عاشقـم بر قد و بالای کسی مـثلِ علی زده بر ماهِ فـلک، طعـنه رخِ زیـبایش مات کرده رخِ زیبای کـسی مثلِ عـلی کیست این شاهدِ غیبی که پُر از طنّازیست کار او پایِ رکابِ پدرش سربازیست این همان احمد مختارِ حسین ابن علیست پـسر ارشد و دلدارِ حسین ابن علیست هیبتش حیدری و تیغِ کجش صف شکن است این همان حیدر کرّارِ حسین ابن علیست با قـدم هاش دل از حـضرت لـیلا ببرد بودنش رونقِ بازارِ حسین ابن علیست هاشمی طلعت و زیبا رخ وشیرین دهن است صورتاً مثلِ محمّد شده و بوالحسن است عـلـیِ اکـبـری و ارشـد اولادِ حـسـیـن تکیه گاهی و چو کوهی تو به بنیاد حسین گاه هم رنگ نبی میشوی و گاه علی بیسبب نیست تویی جامع اضداد حسین ای عـصای پـدر پـیـر... بمانی جاوید میرسی ای پسرِ عشق به امدادِ حسین هرکجایی به سلامت، که تویی شورِ حیات بر تو و بر قد و بالات دمـادم صلوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
در بیت حسین بن علی جشن و سرور است میلاد عـزیزی ز سراپـردۀ نـور اسـت لـیـلا به شعـف دست پـدر داد پـسر را از چهرۀ مولا غـم و انـدوه بدور است او اکـبـر اولاد عـلی نـامِ حـسیـن است بر خـلقـت او خـالق دادار فخـور است با دیـدن رویـش هـمه در حـال تـحـیّـر در چشم همه روی پیمبر به ظهور است آتــیـه نـشـان داد کـه آقــا عـلـی اکـبـر از حیث عمل در ره جدش به عبور است از قـول مـعـاویـه شده ثـبت بـه تـاریخ لایق به خلافت علی آن ماه فکور است تمرین اذان می کـند از کـودکی خویش در کرببلا صوت اذانش به وفور است روزی که به دنیا زده پا روز جوان است تبریک همه در طبق شادی و شور است تبریک بگو شیعه تو بر حضرت صاحب عیدی ز سوی سرور ما اذن حضور است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زین العابدین علیه السلام
رهـبـر آزادگـان آقـا سـلامت میکـنیم سیدِ سجـاد درکِ این پـیـامت میکـنیم ما تـأسّی بر تو و راه امـامت میکـنیم تا قـیامت اقـتدا بر این قـیامت میکنیم درسهایی که گرفتیم از صحیفه یک کلام شیعه یعنی گاه شمشیرش به کف، گه در نیام شیـعه یعنی ذوالفـقـار آخته در انقلاب شیعه یعنی عـاشق دلباخته بر بوتراب شیعه یعنی سوی میدان تاخته تا فتحِ ناب شیعه یعنی روحِ خود را ساخته پای رکاب شیعه قرآن را قرائت با ولایت میکند کِی ز اوراقِ سرِ نیزه حـمایت میکند ای سِلاح مُحکمت، حال بکای حضرتت شیعه باید درس گیرد از دعای حضرتت شد شکستِ دشمنان با گریههای حضرتت میکند این اشک ما را آشنای حضرتت انقلاب اشک را رهبر علی بن الحسین تا ابد اسـلام را یـاور عـلی بن الحسین ای زبـور آل احـمد لالههـای دست تو ای دعـاهای گرفـتاران عـالم مست تو ای تمام هشت دلبندِ حسین پیـوست تو وی تـمام دین و آئینِ بـشر پا بست تو عرشِ رحمان ایستاده با دعایت روی پا آسـمان هم ایـسـتاده با ولایت روی پـا کیستی ای آفـریـنش عـاشق تکـریم تو کیستی ای شرع و قانونِ خدا تسلیم تو کیستی ای کعبه، صبح و شام در تعظیم تو کـیستی ای جانِ جمله أولیاء تـقـدیم تو بیتو خِلقت روی پای خویش کِی میایستد بیتو عالم از برای خویش کِی میایستد ما که ابـعـادِ سـجـایای تو را نشناختیم گـنـج های زیر پاهـای تو را نشناخـتیم ما که أسرار مصلای تو را نشناخـتیم پـاسـخ حـلِ مـعـمـای تو را نشناخـتـیم گر نـبودی تو، قـیامِ کـربـلا باقی نبود روضههای کشتههای نیـنوا باقی نبود آری آری این تو هـستی آشنای کربلا یـادگار اهـل بیت و خـیـمههای کـربلا با تو بر پا ماند اصلا ماجـرای کربلا روز و شب ماندی حزین و مبتلای کربلا تا قیامت بسته بود این راه اگر راهت نبود کربلا در کربلا می ماند اگر آهت نبود آه از درد و بـلایت یا امـام الساجـدین اشکـهـا إهـدا برایت یا امام الساجـدین سر نهاده پیـش پایت یا امام الساجدین جان دهیم از غصههایت یا امام الساجدین کربلا تا شام را، تا پای جان پیمودهای راه را در زیر زنجیرِ گِران پیمودهای عمهها را دیدهای در زیر زنجیر گِران کشتهها را دیدهای عریان و بی سر ناگهان رأس ها را دیدهای بر روی نیزه خون چکان کودکان را دیدهای با گریه سرگردان، دَوان با اسیران گه به رندان، گه به ویران رفتهای گه میان مجلسِ دشمن پریشان رفتهای مجلس نامحرمان کار شما دشوار بود با وجود اینکه احـوال شما بیـمـار بود خـطبههای آتـشـینت، تیـر بر کفار بود دیـدۀ رأس بـریـده نـاظـرِ أغــیـار بود وای از آندم که دیدی درد و غم بسیار شد با کنیزک خواندنِ خواهر، نگاهت تار شد در دعـاهای صحـیفه، لابـلای گریهها گـفـتهای از ماجـرای دردناکِ خـندهها گفتهای از روضهها و گفتهای از نوحهها گـفـتـهای از آستـین پـارۀ این عـمـهها وای از بیحرمتی، ای وای از بییاوری وای از خیره سرانِ لشگری و کشوری وای از بزم شراب و وای از چشم پُر آب وای از رأس بریده، وای از قلب کباب وای از چوب و لب و دندان و احوالِ خراب وای از حال رقیه، وای از حال رباب از نواهای رقیه، ریخت آن مجلس بهم از تقلّای ربابه، ریخت آن مجلس بهم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
ای اخـتـر تـابـان قـمـرت باد مـبارک ای مـادر ایـران پـسـرت بـاد مـبارک ریحـانـۀ خـیـر الـبـشـرت بـاد مبارک از خـوبتران خـوبترت باد مبارک فرزند تو بر پنج قمر نور دو عین است بـا نـام عـلـی آیـنـه روی حـسین است ای پـیـش رویـت آیـنـۀ شـمـس ولایت ای همسر و ای مـادر دو رکن هدایت امروز خـدا کرده عـلی بر تو عـنایت رویـش کـنـد از آیـنـۀ غـیب حـکـایت گل بوسه بزن بر روی این گل پسر امشب این جان حسین است که داری به بر امشب این خوبترین گل ز گلستان خلیل است این آیـنـۀ حُـسـن خـداونـد جـلیل است این بر ملک و جن و بشر پیر و دلیل است بیمثل بدیل است، جمیل است، جمیل است طوبای بهشت عـلوی این ثـمر توست تـبریک که میـلاد یگـانه پسـر توست زیبا پـسـر تو پـدر هـشـت امـام است در پـنـجـم ماه آمـده و مـاهِ تـمام است این بر شهدا حامل خون است و پیام است این حجّ و زکات است و صلات است و صیام است با هـر نفـسـش نغـمـۀ تکـبـیر مبارک بر خال و خـطش آیۀ تطهـیر مبارک ای نخل وجـودت، ثمر یـوسف زهـرا ای روی تو قرصِ قـمرِ یوسف زهرا ای پـارۀ قـلب و جـگـر یوسف زهـرا ای یوسف زهرا، پـسـر یوسف زهرا گـلـبـوسـه شـیـرین دعـا بـر دهـن تـو آیـات خــدا مــوج زده در ســخـن تـو ای با سخـنت زنـده شـده جـان ولایت ای روح کـتـاب الله و ریـحـان ولایت پـیـغــامــبـر خــون شـهـیــدان ولایـت از اشک شبت سـبـز گـلـسـتان ولایت تو خـون خـدا در بـدن خـون خـدایـی فــریـاد خــروشـان تــمــام شــهـدایـی ای مرغ سحر مست مناجـات شب تو پـیـوسـتـه دعـا بـوسه نهاده به لب تو بال و پَـرِ پـروازِ دعـا تـاب و تب تو ای وحی خـدا بـال زده در طـلـب تـو وصـف تو شـده زینت آیـات شـریـفـه از متن مـنـاجـات تو داریم صحـیـفـه ای وجه تو بر وجه خـدا منظر دیگر سجـادۀ خـاکت دل شب سنـگـر دیگر ما را نـبـود غـیـر شـمـا یـاور دیـگـر برما نگـشودنـد جز این در، درِ دیگر ما در دو جهـان بـنده فـرمـان شمائـیم در مـوج بـلا دست به دامـان شمائـیم ما راست گدایی و شما راست کرامت داریم هـمـۀ عـمـر به کـوی تو اقامت ای بـر هـمـۀ مـلـک الـهـیت امـامت یک حرف ز قد قامت تو کرده قـیامت جن و بشر و حور و ملائک همگان گوش با صوت مناجات تو دادند زکف هوش رخسار تو هنگام دعا سورۀ نور است سروِ قدِ تو سبزتر از نخلۀ طور است ما را همه جا با نفست فیض حضور است بی روی تو گلزار جنان خانه گور است در دیدۀ آن بنده که پاکیزه سرشت است دامان بقیع تو بهشت است، بهشت است ای بر تو درود از نبی و از علی و آل ای سـرو قـدت وقت مناجات شده دال ای روح عبادت زده بر دور سرت بال کی مثل تو با بودن در بـنـد کُـند حال کی مثل تو در حال چهل روز اسیری در سلـسله بر سلـسله ها کرده امیـری تو حج و زکاتی و صلاتی و صیامی تو یک تـنـه در شام بـلا فـاتـح شامی در گـوشۀ ویرانه سرا عرش مـقـامی آری تو امـامی، تو امـامی، تو امامی هر چنـد که در ابـر، رخِ مـاه بگـیرد مـه چهـرهگـشایـی کند و ابـر بـمـیـرد ای جان دو عـالم، همه عالم به فدایت ای جن و بشر یکسره محتاج دعایت مـا دسـت گـشـودیـم بـه دامـان ولایت «میثم» متحـیّر که چه گوید به ثنایت ما را چه رسـد نزد شمـا مدح سرایی بهتر که گـشائـیم سـویت دست گـدایی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
بار دیگر شور و غوغایی به پاست جشن شادی در زمین و در سماست ســر زده نـــور خــداونــد مــبــیـن آمــده دنــیـــا امـــام چــهــارمــیــن شـادمـان گـشـتـه قــلـوب مـؤمـنـیـن در شـب مــیــلاد زیـن الـعــابــدیـن شـهـربـانــو گـل پـسـر آورده اسـت یک پسر هـمچون قـمر آورده است چهارمین مـنجی و روشنـگـر رسید در کــرامـت ثــانــی حـیـدر رسـیـد روح تــقـــوا و مــنـــاجــات آمـــده شـیـعـیــان را بـاب حــاجــات آمـده عـالـم هـسـتی ز نورش منجـلیست « اَینَ آل الـلـه » او دوّم عــلـیسـت پـنـجـم شـعـبـان شـب مـیـلاد اوست هر دلی امشب در عـالـم یـاد اوست چهـارمین گـل از گـلـسـتان ولاست این پـسر پـیـغـمـبر کـرب و بلاست او گـلـی از گـلـشـن پیـغـمـبـر است شـیـر مـردی از تـبـار حـیـدر است مــــادر او بــانـــوی ایـــران بـــود او ز نـسـل بــیــشـۀ شــیــران بــود جـمـله خـوبـان جهـان سـرمست او هـسـتـی عــالــم بُــوَد از هـسـت او از هـمـه مـشـکـل گـشـایـی میکـنـد هـر دلـی را کــربــلایــی مـیکــنـد هر نـگـاهـش کار عـیـسـی میکـنـد هـر گـره از کــار مــا وا مـیکــنـد ای که هـسـتـی روح تـقــوا و دعــا از کرامت کن نگـاهـی بر( رضا ) کـن نـگـاهـی از کــرم بـر ایـن گـدا بـار دیــگــر دعــوتـم کـن کــربــلا
: امتیاز
|